بازخواني زمان و علت بيعت امام علي عليهالسلام با ابوبكر
بازخواني زمان و علت بيعت امام علي عليهالسلام با ابوبكر
چكيده
مقدمه
سابقه تاريخي بيعت در اسلام
در اسلام، بيعت و پيمان وفاداري، بهويژه آنجا كه با رهبر جامعه ديني صورت گيرد، اهميت و ارزش ويژهاي دارد و پايبندي به آن، نشانه دينداري و نقض آن به شدت مذمت شده است. پيامبر صلياللهعليهوآله در تبليغ دين مبين اسلام براي هدايت انسانها و بهويژه مردم جزيرهالعرب، پيمانها و بيعتهاي مهمي، مانند پيمان عقبه اول، عقبه دوم، بيعت شجره و بيعت زنان مسلمان مكه پس از فتح اين شهر، صورت داد كه پايههاي اقتدار اسلام بر محور آن شكل گرفت.
عناصر بيعت
الف ـ افراد اجتماع اسلامي چه بهطور رسمي و چه از روي نيت پاك و صميمي با رهبر و زمامدار خود پيمان ميبندند؛
ب ـ رهبر در اسلام بايستي تمام شرايط رهبري در جامعه اسلامي را داشته باشد؛
ج ـ با بروز انحراف در رهبر، اين پيمان مقدس خودبهخود منحل و نابود ميگردد؛
د ـ آزادي كامل در منعقد ساختن اين پيمان مقدس.1
رسم بيعت پس از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله نيز برقرار ماند. اما ويژگي اين بيعتها، به جز بيعتهاي صورت گرفته با امام علي عليهالسلامو امام حسن مجتبي عليهالسلام، بر آن بود كه معمولاً فردي را بدون مشورت عامه مردم و با ناديده گرفتن وصيت و ابلاغ پيامبر صلياللهعليهوآلهبه عنوان خليفه و حاكم اسلامي برميگزيدند و از مردم براي او به صورت جبر يا اختيار بيعت گرفته ميشد. نقطه آغازين اين تحول، ماجراي سقيفه بود. طبق گفته منابع تاريخي، در روز رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله ابتدا عدهاي، از جمله عمر بن خطاب، ابوعبيده جراح و برخي از سران انصار، با برنامهاي از پيش طراحي شده در محلي به نام سقيفه بنيساعده بدون حضور نزديكان پيامبر صلياللهعليهوآله از جمله علي بن ابي طالب و عباس جمع شده و با ابوبكر بيعت كرده، و در روزهاي بعد به صورت عمومي براي وي از مردم بيعت گرفتند، اگرچه برخي با اكراه خلافت او را پذيرفتند.
اكنون با توجه به معنا و مفهوم بيعت، به موضوع چگونگي جريان بيعتگيري از بنيهاشم و علي عليهالسلام، زمان و علت آن پرداخته ميشود، زيرا نتيجه هرچه باشد، چه اجبار و چه اختيار، بار معنايي خود را دارد. اگر اجباري در كار بوده پس در حقيقت، بيعتي شكل نگرفته و اگر بيعتي اختياري صورت گرفته زماني نافذ است كه به سبب مصلحتانديشي نباشد و شخص بيعت كننده در همه احوال، بيعت شونده را به رسميت بشناسد.
جريان بيعت امام علي عليهالسلام با ابوبكر
سعد بن عباده گفت من با شما بيعت نخواهم كرد تا نزد خداي خود بروم. عمر گفت: ما او را آزاد نميگذاريم تا بيعت كند.3
علاوه بر اين اعمال زور و فشار از سوي اهل سقيفه در بيعتگيري كه نمودي عيني داشت، ديگران نيز با طراحي عمر به تثبيت خلافت ابوبكر كمك كردند، به گونهاي كه طبري نقل ميكند:
طايفه اسلم به جماعت بيامدند و با ابوبكر بيعت كردند. عمر گويد: وقتي اسلميان را ديدم به پيروزي اطمينان يافتم.4
شيخ مفيد به نقل از ابومخنف گزارش كرده است كه عمر علاوه بر تلاش خود، طايفهاي را نيز تحريك كرد كه از مردم به زور بيعت بگيرند:
فاخرجوا الي الناس واحشروهم ليبايعوا، فمن امتنع فاضربوا رأسه وجبينه...؛5 مردم را براي بيعت با خليفه جمع كنيد، و هر كسي كه امتناع ورزيد بر سر و پيشاني او بكوبيد... .
ابناثير نيز در اين باره چنين گزارش كرده است:
اگرچه عمر با ابوبكر بيعت كرد و مردم (مهاجرين) از او پيروي كردند، ولي انصار يا بعضي از انصار گفتند: ما جز علي عليهالسلامكسي را نميپذيريم و جز با علي عليهالسلام بيعت نميكنيم. بنيهاشم و زبير و طلحه از بيعت با ابيبكر تخلف و خودداري نمودند.6
روز بعد، بيعت عمومي در مسجد تجديد شد.7 به گزارش يعقوبي و برخي مورخان، در جريان بعيت گرفتن از مردم عدهاي از مهاجران و انصار از بيعت با ابوبكر سر باز زده و به علي بن ابيطالب پيوستند. آنها عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوام بن عاص، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمار بن ياسر، براء بن عازب و ابي بن كعب بودند.8
بنيهاشم و مخالفان دستگاه خلافت، از لحاظ اعتقادي بر آن بودند كه خلافت، حق علي بن ابي طالب است، زيرا او علاوه بر آنكه پسر عموي پيامبر صلياللهعليهوآله، شوهر دخترش فاطمه زهرا«عليهاالسلام» و اولين جواني بود كه اسلام آورد و بر اساس رويداد تاريخي غدير و بر پايه نص الهي از سوي پيامبر صلياللهعليهوآله ولايت و امامت و خلافت بر مردم حق اوست. از اين رو، بنيهاشم و علي عليهالسلامبهرغم بيعت مردم با ابوبكر در سقيفه بنيساعده، با او بيعت نكردند.9
بيعت نكردن امام علي عليهالسلام براي دستگاه خلافت سنگين و غير قابل تحمل بود، از اين رو تصميم گرفتند كه از علي عليهالسلام و بنيهاشم و افراد ديگري كه بيعت نكرده بودند، بيعت اجباري بگيرند. يعقوبي در اين باره مينويسد:
ابوبكر و عمر كه خبر يافته بودند گروه بنيهاشم با علي بن ابيطالب در خانه فاطمه دختر پيامبر خدا فراهم گشتهاند، پس آنان با گروهي به عنوان مخالفت با اين اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علي عليهالسلام و مخالفان خلافت ابوبكر بيعت بگيرند، به همين علت بود كه عمر آنها را براي بيعت ـ به سوي مسجد ـ كشيد.10
ابنقتيبه نيز در گزارش خود آورده است:
عمر كه شعلهاي از آتش در دست داشت، تهديد به آتش زدن خانه كرد.11
يعقوبي در ادامه جريان سقيفه چنين مينويسد:
علي عليهالسلام بيرون آمد و زبير شمشيري حمايل داشت. پس عمر با او برخورد و با وي درگير شد و او را بر زمين زد و شمشيرش را شكست و به خانه ريختند، پس فاطمه«عليهاالسلام» بيرون آمد و گفت: به خدا قسم بايد بيرون رويد وگرنه مويم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاري كنم.12
سپس زبير و علي عليهالسلام و ديگر افرادي را كه از بنيهاشم در آنجا گرد آمده بودند، به همراه خود بردند و علي عليهالسلام ميگفت: «انا عبدالله و اخو رسولالله صلياللهعليهوآله؛ منم بنده خدا و برادر رسول خدا». آنها را نزد ابوبكر بردند و به او گفتند: بيعت كن. علي عليهالسلامفرمود:
من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بيعت نخواهم كرد و شما سزاوارتريد كه با من بيعت كنيد، شما خلافت را از انصار گرفتيد، و با قرابت و نزديكي با رسول خدا بر آنها احتجاج كرديد و به آنها گفتيد: چون ما به پيامبر نزديكتريم و از اقرباي او هستيم به خلافت سزاوارتر از شما هستيم، و آنها نيز روي همين پايه و اساس، پيشوايي و امامت را به شما دادند. من نيز با همان امتياز و خصوصيت كه شما بر انصار احتجاج كردهايد با شما احتجاج ميكنم (يعني همان قرابت و نزديكي با رسول خدا) پس اگر از خدا ميترسيد با ما از در انصاف درآييد و همان را كه انصار براي شما پذيرفتند شما نيز براي ما بپذيريد، وگرنه دانسته به ستم و ظلم دست زدهايد.13
ابنقتيبه مينويسد:
علي عليهالسلام فرمود: اي عمر شيري را بدوش كه نصف آن از آنِ تو باشد، امروز تو كار او را محكم كن كه فردا وي آن را به تو بازگرداند! نه به خدا سوگند سخنت را نميپذيرم و با او بيعت نخواهم كرد. ابوبكر گفت: اگر بيعت نميكني تو را مجبور نميكنم. ابوعبيده گفت: اي اباالحسن تو اكنون جواني و اينها سالمندان قوم تو و قريش هستند و تجربه و كارآزمودگي كه آنها دارند تو نداري، و ابوبكر از تو براي اين كار نيرومندتر و تحملش بيشتر است، تو اينك آن را بدو واگذار كن و رضايت بده و اگر زنده ماندي تو بر اين كار شايسته هستي و از نظر فضيلت و قرابت و سابقه و جهاد سزاوار خلافت هستي.
علي عليهالسلام در ادامه فرمودند:
اي مهاجران! خداي را در نظر داشته باشيد و حق حاكميت محمد را از خانه و بيت او به خانه و بيت خود منتقل نكنيد و خاندان او را از حق و مقام او در مردم دور نسازيد. اي گروه مهاجران به خدا سوگند كه ما خاندان، به خلافت از شما شايستهتريم و آيا قاري كتاب خدا و فقيه در دين خدا و آگاه به سنت رسول خدا و كسي كه بتواند اين بار را به سرمنزل مقصود برساند در ما نيست، به خدا سوگند چنين كسي در ما هست، از هواي نفس پيروي نكنيد كه از حق دور خواهيد شد. بشير بن سعد گفت: اگر انصار اين سخن را قبل از بيعت با ابوبكر از تو شنيده بودند هيچ كس با تو مخالفت نميكرد، ولي چه ميشود كرد كه اينها بيعت كردهاند. امام علي عليهالسلام و فاطمه«عليهاالسلام» براي احقاق حق خويش تلاش زيادي براي بازگرداندن امر خلافت از ابوبكر كردند، اما عملاً اين تلاش ثمري نبخشيد. علي عليهالسلامكه چنان ديد بايد به خانه بازگردد، همچنان سكوت كرد تا فاطمه«عليهاالسلام» از دنيا رفت.14
آنچه بايد يادآور شد اين است كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله در هيچ يك از بيعتهاي خود، حتي پس از فتح مكه و چيره شدن بر مشركان، از كسي به زور و استيلا بيعت نگرفت. بنابراين، در تاريخ اسلام سقيفه، نخستين گردهمايي بود كه با خشونت و پرخاش آغاز شد و براي ثباتش، به زور و ستيز از افراد بيعت گرفته شد.
اكنون با توجه به روشن شدن وضعيت سقيفه و تلاش قدرت حاكم در تحكيم جايگاه خود با بيعت ستاندن از امام علي عليهالسلامبراي ابوبكر، بايد روشن شود كه آيا اين تلاش به نتيجه رسيد يا بدون نتيجه ماند؟ و اگر به نتيجه رسيد زمان اصلي بيعت بنيهاشم با ابوبكر كي بود؟
براي روشن شدن جواب اين مسئله مهم، اقوال مختلف مورخان شيعه و سني در اين باره نقل ميشود تا بتوان تحليلي بر اساس نتيجه به دست آمده ارائه داد.
زمان پذيرش بيعت از سوي علي عليهالسلام
1. بعد از هجوم به خانه فاطمه«عليهاالسلام»، همگي بيعت كردند مگر علي بن ابي طالب عليهالسلام، چنانكه ابنقتيبه مينويسد:
آناني كه در خانه علي عليهالسلام بودند همگي بيرون آمدند و بيعت كردند، مگر علي عليهالسلام.15
2. هيچ كدام از بنيهاشم تا بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام» بيعت نكردند. ابناثير به نقل از زهري آورده است كه علي و بنيهاشم و زبير شش ماه ماندند و با ابوبكر بيعت نكردند تا فاطمه ـ رضي الله عنها ـ وفات يافت، آنگاه بيعت كردند.16
3. علي عليهالسلام در همان روز، با اجبار و اكراه بيعت كرد. محمد بن جرير طبري در اين باره چنين مينويسد:
عمر سوي علي عليهالسلام و زبير رفت و آنها را به ناخواه بياورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت ميكنيد. و آنها بيعت كردند.17
4. اميرالمؤنين علي عليهالسلام هيچگاه بيعت نكرد، چنانكه شيخ مفيد مينويسد:
نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليهالسلام هرگز با ابوبكر بيعت نكرد.18
5. گزارش ديگر در خصوص چگونگي بيعت توسط ابناثير چنين نقل شده است: گفته شده كه چون علي عليهالسلام خبر بيعت ابوبكر را شنيد از خانه بدون رداء (عبا) يا ازار (عمامه يا روپوش) با شتاب خارج شد و با ابوبكر بيعت نمود. سپس روپوش خود را خواست و پوشيد.
اين روايت آنقدر ضعيف و سخيف است كه كمتر مورخي آن را گزارش كرده، حتي بسياري از مورخان سني نيز آن را نپذيرفتهاند و در مقابل آن موضعگيري هم ميكنند، چنانكه خود ابناثير نيز اين گزارش را نپذيرفته و اينچنين به آن پاسخ ميدهد:
اين روايت درست و صحيح نيست، بلكه روايت صحيح اين است كه اميرالمؤنين19 ـ علي ـ بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه ـ از وفات پيامبر صلياللهعليهوآله ـ .20
با توجه به طرح ديدگاههاي متفاوت درباره زمان بيعت علي عليهالسلام، مشخص شد كه نظريه تعجيل امام علي عليهالسلام براي بيعت، طرفداري ندارد. بنابراين، آنچه باقي ميماند بهطور كلي به دو دسته تقسيم ميشود:
1. بيشتر اقوال مبني بر اين است كه بيعت امام علي عليهالسلام با ابوبكر تحقق يافته، اما زمان آن از منظر برخي مورخان بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام» و حدودا شش ماه بعد از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله بوده است.
2. نظريه ديگر كه مربوط به شيخ مفيد است بر اصل عدم پذيرش بيعت از سوي آن حضرت تأكيد دارد.
اكنون براي روشن شدن حقيقت امر، اقوال مورخان مشهور شيعه و سني بررسي ميشود تا بتوان از مجموع گزارشها جمعبندي ارائه كرد.
الف) مورخان اهل تسنن
ابوبكر بار ديگر عمر، قنفذ و تني ديگر را فرستاد و به آنها دستور داد تا علي عليهالسلام را نزد وي ببرند. به علي عليهالسلام گفتند: بيعت كن. علي عليهالسلام فرمود: اگر بيعت نكنم چه ميكنيد؟ در پاسخ وي گفتند: در اين صورت، سوگند به خدا گردن تو را خواهيم زد. علي عليهالسلامگفت: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را ميكشيد. عمر پاسخ داد: بنده خدا را آري، ولي برادر رسول خدا را هرگز. ابوبكر گفت: تا زماني كه فاطمه در كنار اوست او را مجبور بر اين كار نميكنم. علي عليهالسلام تا زماني كه فاطمه زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود.21
دينوري در ادامه ميافزايد:
گويند وقتي فاطمه«عليهاالسلام» وفات كرد، علي عليهالسلام در پي ابوبكر فرستاد تا نزد وي آيد. ابوبكر آمد، بنيهاشم نيز نزد علي بودند. ابوبكر آمده و آنها با وي در مسجد بيعت كردند.
2. مسعودي مينويسد:
هيچ كس از بنيهاشم با ابوبكر بيعت نكرد تا فاطمه ـ رضي اللّه عنها ـ وفات يافت. درباره بيعت علي ابن ابي طالب عليهالسلام با ابوبكر اختلاف است. بعضي ميگويند بعد از ده روز پس از وفات فاطمه«عليهاالسلام»، يعني هفتاد و چند روز پس از وفات پيامبر صلياللهعليهوآلهبيعت كرد، و بعضي سه ماه گفتهاند و بعضي شش ماه، و جز اين نيز گفتهاند.22
3. محمد بن جرير طبري نيز چنين گزارش ميدهد:
عمر سوي علي عليهالسلام و زبير رفت و آنها را به ناخواه آورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت ميكنيد، و آنها بيعت كردند.23
گزارش طبري از جريان سقيفه، چند نكته دارد: نخست، آنكه تنها اين نقل، تسريع در بيعت گرفتن در جريان سقيفه را ميرساند. دوم، اين اتفاق در هر زماني افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذيرش اين بيعت از سوي علي عليهالسلام بوده است. بنابراين، بديهي است با توجه به ركن اصلي بيعت كه اختيار است اين نوع بيعتها نه اعتبار و حجيت شرعي براي بيعت كننده دارد و نه براي بيعت شونده جايگاه مشروعي دارد.
4. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ مينويسد:
علي مدت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» صد روز پس از پيامبر درگذشت. و بعضي سه ماه گفتهاند. علي عليهالسلامتا فاطمه«عليهاالسلام» را به خاك نسپرد با ابوبكر بيعت نكرد.24
5. ابنسعد در الطبقات الكبري درباره زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام» براي روشن شدن زمان بيعت امام علي عليهالسلاممينويسد:
...پس ابوبكر سرپيچيد از اينكه اموال ـ فدك ـ چيزي به فاطمه«عليهاالسلام» دهد. و فاطمه بر او خشم گرفت و نيز تا مرگ خود با او سخن نگفت. و فاطمه پس از پدرش تنها شش ماه زنده بود.25
6. بخاري در كتاب صحيح بخاري و مسلم در صحيح مسلم به مناسبت مسئله بيعت، درباره زمان بيعت علي بن ابي طالب عليهالسلاممينويسند:
...فاطمه«عليهاالسلام» با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نميگفت تا آنكه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر صلياللهعليهوآله شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود مردم به علي عليهالسلام توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و بيعت با او شد. اما علي عليهالسلام در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد... .26
7. بلاذري ميگويد:
...علي با ابوبكر بيعت نكرد تا اينكه فاطمه«عليهاالسلام» شش ماه بعد از وفات پيامبر صلياللهعليهوآله از دنيا رفت، وي در ادامه ميافزايد، زماني كه جنگ با مرتدين آغاز شد عثمان نزد امام علي عليهالسلام آمد و گفت: تا وقتي كه تو بيعت نكني كسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. عثمان پيوسته با وي سخن گفت تا اينكه وي را نزد ابوبكر برد و علي با او بيعت كرد و مسلمانان خشنود شده براي جنگ با مرتدين كمر همت بستند.27
ب) مورخان شيعه
پس بيرون رفتند و هر كه در خانه بود رفت و چند روزي ماندند سپس يكي پس از ديگري بيعت ميكردند ليكن علي جز پس از شش ماه و به قولي چهل روز بيعت نكرد.28
2. ابراهيم ثقفي كوفي اصفهاني در الغارات در شرح ماجراي بيعت علي عليهالسلام و بنيهاشم چنين مينويسد:
... ناگهان مشاهده كردم كه مردم به طرف ابوبكر رفتهاند و شتابان با او بيعت كردند، من از بيعت خودداري كردم چون خود را از همگان به مقام ـ جانشيني ـ رسول خدا شايستهتر ميدانستم. من مدتي صبر كردم تا آنگاه مشاهده نمودم گروهي از اسلام برگشتند و از دين اسلام دست برداشتند. در اين هنگام براي حفظ اسلام من با خود به مصلحت اسلام فكر كردم و ديدم مسئله مهمتر از خلافت پيش آمده و خلافت در اينجا چندان اهميتي ندارد.29
3. شيخ مفيد درباره بيعت امام علي عليهالسلام مينويسد:
اتفاق نظر همه ـ دانشمندان ـ اين است كه بيعت اميرالمؤنين عليهالسلام با ابوبكر به تأخير افتاد (يعني در روز سقيفه اين اتفاق نيفتاد) برخي كمترين زمان بيعت ايشان را سه روز [پس از ماجراي سقيفه] مطرح كردهاند. عدهاي ميگويند: بيعت علي عليهالسلام بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»بود. برخي نيز ميگويند: چهل روز بعد بيعت كرد. و گروهي ديگر ميگويند: شش ماه طول كشيد.
نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليهالسلامهرگز با ابوبكر بيعت نكرد. آنها اتفاق نظر دارند كه بيعت علي عليهالسلام با ابوبكر از همان روز سقيفه به تأخير افتاد، سپس در خصوص بيعت ايشان بعد از اين زمان، اختلاف كردهاند. از جمله چيزهايي كه دليل بر عدم بيعت علي عليهالسلام است اينكه:
الف ـ اينكه به بيعت عجله نكرده است امري مقبول است و عين هدايت، و عجله در بيعت عين ضلالت.
ب ـ تأخير گمراهي و ترك بيعت، هدايت است.
ج ـ تأخير و ترك بيعت هر دو صواب است.
د ـ وگرنه تأخير بيعت و ترك آن خطا است.
پس اگر تأخير در بيعت، گمراهي و باطل باشد، هر آينه علي عليهالسلام بايد بعد از پيامبر صلياللهعليهوآله به خاطر ترك امر حقي، گمراه شده باشد، حال آنكه امت اجماع دارند بر اينكه بعد از پيامبر صلياللهعليهوآله هرگز امر ضلالي از علي عليهالسلام صادر نشده است (يعني هيچ كس نگفته است كه علي گمراه شده است)... پس به سبب آنچه ما بيان كرديم ثابت شد كه اميرالمؤنين عليهالسلام با ابوبكر بيعت نكرده است.30
اختلاف و تشتت اقوال در اين زمينه به گونهاي است كه شيخ مفيد نيز آنها را مطرح كرده است، از اين رو به سختي ميتوان در اين باره اظهار نظر كرد و يك نظريه را پذيرفت. بنابراين، به نظر ميرسد شيخ مفيد به عنوان متكلم و فقيه برجسته شيعه ممكن نيست كه بدون دليل و مدرك سخني را نقل كند و از آن دفاع كند، اما اين امكان نيز وجود دارد كه گوشهاي از نكات تلخ تاريخي براي ايشان از حيث كلامي قابل توجيه نبوده و آن را نپذيرفته باشند. پس ممكن است با توجه به معنا و مفهوم بيعت و انشايي نبودن آن، يعني الزام شرعي در عمل به آن، اكراه امام عليهالسلام به بيعت و ديدگاه كلامي شيعه، بهويژه شيخ مفيد درباره عصمت ائمه عليهمالسلام وي قائل به عدم بيعت علي عليهالسلام با ابوبكر شده باشد. به عبارت ديگر، شيخ مفيد درباره بيعت امام علي عليهالسلام با توجه به استدلال عقلي و مبناي كلامي خود به بحث پرداخته و به عدم بيعت علي عليهالسلام با ابوبكر استدلال ميكند. چنانكه در كتاب الجمل مينويسد:
اكراه بر بيعت، دليل بر فساد آن است با اينكه اين روايت ـ بيعت علي با ابوبكر ـ در نهايت ضعف قرار دارد.31
توجيه ديگر اينكه بگوييم امام علي عليهالسلام براي نجات اسلام و پايمال نشدن زحمات پيامبر به نوعي با ابوبكر به مصالحه پرداخته است كه در اين صورت، معناي آن، بيعت اصطلاحي نيست، زيرا اين سخن با مباني كلامي و اعتقادي شيعه سازگارتر است.
4. سيدحسينمحمد جعفري در تشيع در مسير تاريخ بعد از ذكر روايات مختلف درباره زمان و چگونگي بيعت ميگويد:
ولي بنا به متعارفترين روايات نقل شده كه ميبايد به جهت مدرك تاريخي جامع و شرايط محيطي به عنوان رواياتي موثق پذيرفته شوند، علي عليهالسلام تا هنگام مرگ فاطمه«عليهاالسلام»، يعني شش ماه بعد، خود را كنار كشيد.32
5. سيدجعفر شهيدي نيز از ميان معاصران چنين مينويسد:
جز سعد، علي عليهالسلام و بنيهاشم و چند تن ديگر از صحابه نيز تا مدتي، از بيعت با ابوبكر سر باز زدند. بعضي مورخان نوشتهاند علي عليهالسلام در مدت شش ماه كه فاطمه پس از محمد صلياللهعليهوآله زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد، ولي اين اظهار نظر دور مينمايد، چه خيرخواهي علي عليهالسلام براي امت و بيمي كه از تفرقه مسلمانان داشت مانع از تأخير ميگرديد. از اين گذشته، سران قوم كه ميخواستند پايه حكومت را هرچه زودتر استوار كنند مسلما اين مدت دراز، او را به حال خود نميگذاشتند.33
جمعبندي
به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نميگذشت كه عرب پس از رحلت محمد صلياللهعليهوآلهخلافت را از اهلبيت او به ديگري واگذارد يا مرا پس از او از جانشينياش بازدارد و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوي فلان و بيعت كردن با او. من چندي از بيعت دست بازداشتم تا آنكه ديدم گروهي از مردم از اسلام برميگردند و ميخواهند دين محمد صلياللهعليهوآله را از بن برافكنند، ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين، رخنهاي يا ويراني خواهم ديد كه براي من مصيبتبارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود.34
ابن ابي الحديد نيز در تفسير و شرح اين جمله اميرالمؤنين در نهجالبلاغه كه فرمود: «فأمسكت يدي» ميگويد:
منظور از اين جمله، يعني از بيعت با او (ابوبكر) خودداري كردم تا آنكه ديدم مردم از دنيا برميگردند؛ يعني اهل رده... و اين تلاش علي عليهالسلام از باب دفع ضرر از دين بوده است و اين كار واجب است، چه براي مردم امامي باشد چه نباشد.35
تنها اختلاف باقي مانده در گزارش برخي مورخان، اختلاف در زمان دقيق بيعت است. چنانكه گذشت بيشتر مورخان اهل تسنن، شش ماه بعد از وفات پيامبر صلياللهعليهوآله را تأييد ميكنند و معتقدند بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام» بيعت صورت گرفته است. طبق اين قول، فاطمه«عليهاالسلام» بعد از درگذشت پيامبر شش ماه حيات داشته است. اما برخي اقوال زمان بيعت را كمتر از شش ماه ميدانند كه در اين گزارشها نيز بيعت بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام» مطرح شده است.
اين تشتت آرا در زمينه زمان دقيق بيعت، مانع اظهار نظر قطعي ميشود، چراكه درباره زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام» اقوال ديگري نيز مطرح است، چنانكه طبق گزارش ابنقتيبه دينوري كه تا حدودي موافق با يك ديدگاه شيعه نيز ميباشد، زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام» 75 روز پس از وفات پيامبر صلياللهعليهوآلهميباشد و طبق گزارش ديگري از سوي شيعيان، شهادت آن حضرت پس از 95 روز است.
بنابراين، اگر قبول كنيم كه بيعت بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام» صورت گرفته است، طبق ديدگاه شيعه، علي عليهالسلام حدود سه ماه و نيم از بيعت خودداري كرده است؛ يعني تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود بيعتي از سوي امام علي عليهالسلام با ابوبكر صورت نگرفت. لذا اين ديدگاه با قول برخي از مورخان سني كه بيعت علي بن ابي طالب عليهالسلام را پس از فوت فاطمه«عليهاالسلام» ميدانند سازگارتر است. اما طبق گزارش برخي ديگر از مورخان سني، بيعت پس از گذشت شش ماه از وفات پيامبر صلياللهعليهوآلهانجام شده است. اين ديدگاه پذيرفته نيست، زيرا با مدت زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام»در ديدگاه شيعه مخالف است. نيز با توجه به شرح ماجراي سقيفه و اقوال مورخان كه بيان شد، و بر اساس شدت عجله حاكميت در تثبيت جايگاه خود و خفه كردن صداي مخالف و تهديد علي عليهالسلام، به نظر ميرسد آنان در پي بهترين فرصت براي گرفتن بيعت از ايشان بودند. از اين رو، بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»؛ يعني پس از گذشت سه ماه و نيم از وفات پيامبر صلياللهعليهوآله، يعني همزمان با اوجگيري حركت جنگهاي رده و مبارزه با مرتدان، از امام علي عليهالسلامبيعت گرفته شد؛ بيعتي كه بر اساس مصلحت بوده و در واقع نوعي مصالحه براي دفع ضرر بود، لذا از نظر اعتقادي بيعت اصطلاحي به حساب نميآيد.
با توجه به آنچه گفته شد به نظر ميرسد كه نظريه جناب استاد شهيدي با مدعاي اين تحقيق همخواني داشته باشد، چنانكه ايشان مينويسند:
چه خيرخواهي علي عليهالسلام براي امت و بيمي كه از تفرقه مسلمانان داشت مانع از تأخير ميگرديد. از اين گذشته سران قوم كه ميخواستند پايه حكومت را هرچه زودتر استوار كنند مسلما اين مدت دراز، او را به حال خود نميگذاشتند.36
معاوية بن ابي سفيان نيز كه بيانصافتر از او در تاريخ كمتر شناخته شده است، در نامهاي به امام علي عليهالسلام در بيان شدت جريان سقيفه مينويسد:
دستگاه خلافت، تو را همانند شتر سركشي كه به بند شده باشد، كشانكشان براي بيعت سوق داد.37
امام علي عليهالسلام در پاسخ معاويه ميفرمايد:
«به خدا سوگند، خواستي مرا نكوهش كني ولي ستودي».[38]
اكنون پس از روشن شدن حدود زماني بيعت، بايد به اين نكته اساسي پاسخ داد كه چه انگيزهاي باعث شد تا امام علي عليهالسلامتن به پذيرش بيعت با ابوبكر بدهد؟
علت پذيرش بيعت از سوي امام علي عليهالسلام
اميرالمؤنين علي عليهالسلام درباره جريان سقيفه و غصب حق اهلبيت عليهمالسلام، و چگونگي رفتار خود چنين ميفرمايند:
هان به خدا سوگند ابن ابي قحافه جامه خلافت پوشيد و نيك ميدانست خلافت جز مرا نشايد كه آسياسنگ، تنها گرد استوانه به گردش درآيد. آري من آن بلندقلهام كه امواج معارف، سيلآسا از دامنههايش سرازير باشد و هيچ پروازگر آسمانسايي را ياراي تسخير بلندي آن نباشد. پس ميان خود و مقام خلافت پردهاي آويختم و از همه چيز كناره گزيدم و به چارهجويي نشستم كه: آيا با شانههايي بينصيب مانده از دست، يورش برم يا چنان ظلماتي را تاب آرم كه در آن پير، فرسوده و كودك، پير شود، و مؤن تا ديدار پروردگارش دست و پا زند. پس خردمندانهتر آن ديدم كه با خاري در چشم و استخواني در گلو، صبر پيشه كنم، و كردم در حالي كه به يغما رفتن ميراثم را به تماشا نشسته بودم.39 به كار خود درنگريستم، ديدم پيش از آنكه بيعت كنم ميبايست از فرمان رسولالله صلياللهعليهوآله اطاعت كنم كه مرا به مدارا خوانده بود. آري، در آن هنگام، عهد و پيمان ديگري به گردن من بود.40
واقعيت اين است كه اگر به خاطر اسلام و مسلمانان نبود و ميان امت اختلاف نميافتاد آن جناب حتي به اندازه يك نيمروز، حكومت غاصب خلفا را تحمل نميكرد، زيرا بارها به غصب حقش از سوي خلفا اشاره ميفرمود و از آن دفاع ميكرد، چنانكه در همان روز اول جريان سقيفه از اولويت خود به خلافت سخن به ميان آورد.
غائله ارتداد و همگام با آن، ظهور پيامبران دروغين، حكومت نوپاي اسلامي را با بحراني ديگر روبهرو ساخت، چراكه داخل مدينه نيز مخالفتهاي انصار و جمع زيادي از مهاجران، خليفه اول را در تنگناي سياسي قرار داده بود.
امام علي عليهالسلام نيز تا مدتها از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيد و مخالفت خود را اعلام كرد، اما وقتي مسئله ارتداد رخ داد و حكومت اسلامي با خطر روبهرو شد، علي عليهالسلام از حق خويش گذشت و براي هدف والاتري بيعت با خليفه را پذيرفت،41 زيرا در صورت عدم پذيرش بيعت از سوي امام علي عليهالسلام ممكن بود بسياري، از جمله ياران باوفاي وي از همراهي در جنگ خودداري كنند.
آن حضرت در خصوص علت بيعت خود با ابوبكر چنين ميفرمايد:
من چندي از بيعت دست بازداشتم، تا آنكه ديدم گروهي از مردم از اسلام برميگردند و ميخواهند دين محمد صلياللهعليهوآله را از بن برافكنند. ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين رخنهاي يا ويراني خواهم ديد كه براي من مصيبتبارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود... در گيرودار آن حوادث از جاي برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين برجاي خود آرام گرفت و استواري يافت.42
آري در اين شرايط دشوار، نقش علي براي حكومت نوپاي اسلام سرنوشتساز بود. حاضر نبودن ايشان در صحنه سياسي، بهويژه در ماجراي ارتداد، در حالي كه اولين مسلمان، داماد پيامبر صلياللهعليهوآله و نزديكترين ياور او بود، ميتوانست ابهامآميز باشد و دستگاه خلافت را زير سؤل ببرد. دستگاه خلافت ميدانست كه در هر شرايطي به بيعت علي عليهالسلام نياز دارد، زيرا كسي تمايل به شركت در جهاد ندارد و از طرف ديگر علي عليهالسلام نيز خود را مقيد به دفاع از اسلام ميداند. لذا به همين سبب، عثمان نزد آن حضرت رفته و در گفتوگوي با ايشان اظهار ميدارد كه اگر بيعت نكني، هيچ كس به جنگ با دشمن نميرود. با اصرار فراوان عثمان، امام علي عليهالسلام با ابوبكر بيعت كرد و مسلمانان خرسند شده، براي جنگ با مرتدان كمر همت بستند.43
اما امام علي عليهالسلام براي اينكه نشان دهد حاكميت موجود را نپذيرفته يا آن را مشروع نميداند، علاوه بر عدم بيعت ابتدايي، هيچ مسئوليت حكومتي را نپذيرفت و علاوه بر تصحيح اشتباه خلفا همواره از سياست نادرست آنان انتقاد ميكرد.
نتيجه
1. نهجالبلاغه، به كوشش سيد رضي، ترجمه عبدالحميد آيتي، چاپ سوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.
2. ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، چاپ دوم: تهران، نشر ني، 1379.
3. ابناثير، عزالدين علي، الكامل في التاريخ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسه مطبوعاتي علمي، 1371.
4. ابناعثم كوفي، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبايي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372.
5. ابنسعد، محمدبن كاتب واقدي، الطبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر فرهنگ و انديشه، 1374.
6. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، المطبعة دار الفكر، 1401ق.
7. بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق محمد حميداللّه، مصر، دار المعارف، 1959م.
8. ثقفي كوفي اصفهاني، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، تحقيق جلالالدين حسيني ارموي، تهران، انجمن ملي، 1353.
9. جعفريان، رسول، تاريخ تحول دولت و خلافت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1373.
10. ، تاريخ خلفا، چاپ اول: قم، انتشارات دليل، 1380.
11. جعفري، محمدتقي، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.
12. دينوري، ابن قتيبه، الامامه و السياسه، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1410ق.
13. شهيدي، سيدجعفر، تاريخ تحليلي اسلام، چاپ دوم: تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1363.
14. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، روائح التراث العربي.
15. ، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم: تهران، نشر اساطير، 1375.
16. طوسي، تلخيص الشافي، تحقيق سيدحسين بحرالعلوم، چاپ سوم: قم، انتشارات عزيزي، 1394ق.
17. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ دوم: بيروت، مؤسة الوفاء، 1403ق.
18. محمدجعفري، سيدحسين، تشيع در مسير تاريخ، چاپ دوازدهم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1384.
19. مسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.
20. مطهر بن طاهرمقدسي، البدء و التاريخ، ترجمه محمدرضا شفيعي كدكني، چاپ اول: تهران، نشر آگه، 1374.
21. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، تحقيق سيد ميرعلي شريف، چاپ دوم: بيروت، دار مفيد، 1414ق.
22. ، الجمل، مكتبة الداوري.
23. نويري، شهابالدين احمد بن عبدالوهاب، نهاية الارب في فنون الادب، قاهره، مطبعة دار الكتب المصريه، 1342ق.
24. نيشابوري، مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار الفكر، 1401ق.
25. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، چاپ نهم: تهران، نشر انتشارات علمي و فرهنگي، 1382.
پینوشتها:
1. محمدتقي جعفري، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 18ـ19.
2. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 1.
3. ابناثير، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 21 و تاريخ طبري، ج 4، ص 1348.
4. همان منابع.
5. شيخ مفيد، الجمل، ص 59.
6. ابناثير، همان، ص 13.
7. ابناثير، همان، ص 21 و ابنسعد، الطبقات الكبري، ج 3، ص 186.
8. يعقوبي، همان، ج 1، ص 527.
9. ابناثير، همان، ص 15 و مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 657.
10. يعقوبي، همان، و نيز ر.ك: ابناثير، همان، ص 12 به بعد.
11. ابنقتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 30: «وان ابابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي ـ كرم اللّه وجهه ـ فبعث اليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا ان يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده، لتخرجن او لأحرقنها علي من فيها...».
12. يعقوبي، همان، و نيز ر.ك: ابنقتيبه دينوري، همان، ص 27 ـ 33.
13. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 28، ص 184 و نيز ر.ك: ابنقتيبه دينوري، همان، ص 28.
14. دينوري، همان، ص 28 ـ 29.
15. دينوري، همان، ص 29 و نيز ر.ك: يعقوبي، همان، ص 527.
16. ابناثير، همان، ص 21 و نيز ر.ك: مسعودي، همان.
17. تاريخ طبري، ج 4، ص 1130.
18. شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد.
19 نكته قابل توجه آنكه ابناثير در اين گزارش و دفاعيه، امام علي عليهالسلام را با واژه اميرالمؤمنين مورد خطاب قرار داده است.
20. ابناثير، همان، ص 13.
21. دينوري، همان، ص 29 ـ30.
22. مسعودي، همان، ص 646 و 657.
23. تاريخ طبري، ج 4، ص 1330.
24. مطهر بن طاهر مقدسي، البدء و التاريخ، ج 2، ص 764.
25. ابنسعد، همان، ج 2، ص 257.
26. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84 و مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.
27. احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.
28. يعقوبي، همان، ج 1، ص 527.
29. ثقفي كوفي اصفهاني، الغارات، ج 1، ص 306: «فلما مضي لسبيله صلياللهعليهوآله تنازع المسلمون الأمر بعده، فواللّه ما كان يلقي في روعي، ولا يخطر علي بالي ان العرب تعدل هذا الأمر بعد محمد صلياللهعليهوآله عن أهل بيته ولا أنّهم منّحوه عنّي من بعده، فما راعني إلاّ انثيال الناس علي ابيبكر واجفالهم اليه ليبايعوه، فامسكت يدي و رأيت أنّي أحق بمقام رسولاللّه صلياللهعليهوآله في الناس ممّن تولّي الأمر من بعده فلبثت بذاك ما شاءاللّه حتي رأيت راجعة من الناس رجعت عن الإسلام يدعون الي محق دين اللّه وملّة محمد صلياللهعليهوآله وابراهيم عليهالسلامفخشيت أنْ لم انصر الاسلام واهله أن أري فيه ثلماً وهدما يكون مصيبته أعظم علي من فوات ولاية أموركم التي انّما هي متاع ايام قلائل، ثم يزول ما كان منها كما يزول السراب و كما يتقشع السحاب فمشيت عند ذلك الي ابيبكر فبايعته ونهضت في تلك الأحداث حتي ذاغ الباطل وزهق وكانت كلمهاللّه هي العليا».
30. شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 56 ـ59.
31. شيخ مفيد، الجمل، ص 59.
32. سيدحسينمحمد جعفري، تشيع در مسير تاريخ، ص 68.
33. سيدجعفر شهيدي، تاريخ تحليلي اسلام، ص 93.
34. نهجالبلاغه، نامه 62، ص 763.
35. ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ص 146 ـ 147.
36. سيدجعفر شهيدي، همان.
37. نهجالبلاغه، نامه 28، ص 651.
38. همان.
39. همان، خطبه 3، ص 45.
40. همان، خطبه 37.
41. رسول جعفريان، تاريخ تحول دولت و خلافت، ص 87.
42. نهج البلاغه، نامه 62، ص 763.
43. بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 587 و شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج 3، ص 77.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}